به عنوان يك مثال ساده و ملموس دوران تحصيل را به ياد بياوريد. همه دانشجوها با هم يكي ميشديم و با همدلي با اساتيد صحبت ميكرديم و امتحان را لغو ميكرديم، ساعت كلاس را عوض ميكرديم و حتي گاهي معدل نمرات يك درس را بالا ميبرديم. اين حس نياز به وحدت و همدلي بيشتر به اين خاطر بود كه ما خود را يك مجموعه ميديديم كه براي رسيدن به هدف، نيازمند كارايي تمام اعضا بوديم؛ يعني چيزي كه باعث ميشد من با كسي كه اصلا رابطه خوبي نداشتم هم متحد شوم يك هدف مشترك به نفع هر دو بود كه بهجاي نگاه به سليقهها به منفعت بزرگتر نگاه ميكرد.
اما موضوع از جايي عجيب ميشود كه ما فقط يك كلاس نهايتا 40نفري را مجموعه ميبينيم و هر چقدر جامعه بزرگتر ميشود به جاي اينكه ما به هدف بزرگتر فكر كنيم بيشتر براي منافع حداقلي و شخصي تلاش ميكنيم. شايد ناراحت كنندهترين مثالش يك جمعيت يك ميلياردي باشد كه در ميدان عمل گاهي به اندازه هزار نفر هم كارايي ندارند و وقتي نگاه ميكني ميبيني بيشتر اعضاي اين جامعه درگير خود هستند. گاهي حتي بيخيال از اينكه دشمن هر لحظه دارد نزديكتر ميشود.
در قرآن براي وحدت، آيه كم نيست، معروفترينش هم همان آيه 103آل عمران است كه بارها شنيده يا خواندهايم: «همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد.» اما قرآن براي وحدت آيه جالبتري هم دارد كه نوعا از آن غفلت ميشود. در آيات سوره طه در جايي كه حضرت موسي عليهالسلام برادرش هارون را در مورد غفلت از قوم و پرستش گوساله مؤاخذه ميكند حضرت هارون پاسخ عجيبي به او ميدهد:
اگر شدت عمل به خرج ندادم، از آن ترسيدم كه بگويي چرا ميان بنياسرائيل
دو دستگي ايجاد كردي و سفارش مرا رعايت نكردي؟(سوره طه، آيه 94)
يعني هارون عليهالسلام كه جانشين حضرت موسي عليهالسلام بوده و طبق روايت، خود از انبياءالله محسوب ميشده، گوسالهپرستي مردم را به تفرقه و دودستگي ترجيح داده.
واقعا چقدر نقاط اختلاف ما از گوسالهپرستي يك قوم مهمتر است؟ گاهي اختلاف مذهبي و تفرقهاي كه توسط يك فرد اثرگذار ايجاد ميشود آثاري دارد كه تا سالها مسلمانان بايد تاوان آن را بدهند و حتي براي آن اشتباه از مال و جان و ناموس خود هم بگذرند تا اسلام حفظ شود.
نظر شما